حرفهای ناتمام..........

شهریور 92

1392/6/30 12:11
نویسنده : ناهید
432 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای تابستانی در حال تموم شدنند......تابستان امسال خیلی زود گذشت..... پریسا و پارسا جون ببخشید که نشد مسافرت بریم.....ان شاء ا... سالهای بعد که بزرگتر شدید حتما" حتما" مسافرت خواهیم رفت.....

امسال پریسا توی یک مهد دیگه ثبت نام کرده...به دلیل بسته شدن مهد سرزمین شادی و پایان خاطرات مهد اولیه ای که پریسا می رفت و شروع مهد دوم و آغاز خاطرات جدیدی که امیدوارم برای تو دختر عزیزم همه اش شیرین باشه......مهد امسالت اسمش گلهای زیبا و توی همون خیابان قبلیه.....همه وسایلت را خریدیم و تو از ذوق به خاله ها نشونشون دادی....

پارسا جون هم که حسابی هوایی شده ..همش دوست داره بیرون بره..چون این دو هفته صبح ها به همراه بابا رضا باغ رضوان میرفتیم..... عصرها پارک غدیر و بعد هم خونه عمه ها.....به خصوص عمه عفت که روی پشت بامشون موقع شام خوردن توی حیاط گربه میاد و تو هم صداشون را تقلید می کنی......

ولی امان از غذا خوردنت که منو بیچاره کردی.......٣ شبه که اصلا" شام نمیخوری.......فکر کنم دوباره داری دندون در میاری.......راستی یکی دو روزه یاد گرفتی میگی پبی(یعنی = پروین)

شاید امسال به همراه پریسا چند روزی هم پارسا مهد بره......فکر کنم وقتشه که یکخورده مهد رفتن را یاد بگیره..........پارسا و پریساپارسا و پریسا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)